دستهبندی : کتاب

کتاب بادبادک باز نشر آزرمیدخت
ارسال توسط Ketab8118.ir / کتاب 8118
288,000 تومان
در یک روز سرد و ابری زمستان 1975 شخصیتم شکل گرفت. آن لحظات را خیلی خوب به خاطر دارم در حالی که پشت چینه مخروبه ای دولا شده
بودم ، مشغول نماشای کوچه کنار یخ زده بودم. مدت زیادی از آن روز سپری شده، ولی من به خوبی یاد گرفتم که فراموش کردن گذشته ها و دفن
کردن آنها امکان پذیر نیست چون گذشته همیشه راهی پیدا میکند و خودش را نشان میدهد. حالا که گذشته را مرور میکنم در می یابم که تمام این
بیست و شش سال اخیر را در حال سرک کشیدن به آن کوچه متروک بوده ام. در یکی از روزهای تابستان قبل دوستم رحیم خان از پاکستان زنگ زد.
خواست که به دیدارش بروم همان طور که در آشپزخانه گوشی تلفن به دست بود، فهمیدم که فقط رحیم خان پشت خط نیست بلکه گذشته ام بود
که به سراغم آمده بود ، آن هم سرشار از گناه هایی که نابخشودنی بودند. وقتی گوشی را گذاشتم به طرف دریاچه اسپر کلز در قسمت شمالی
پارک گلدن گیت رفتم تا کمی قدم بزنم.
آفتاب بعد از ظهر روی آب میدرخشید و ده ها قایق مینیاتوری روی آب شناور بود و نسیم خنکی آنها را پیش می برد. سرم را بلند کردم و جفتی بادبادک
قرمز با دم های دراز آبی دیدم که در آسمان اوج گرفته بودند. بادبادک ها در انتهای غربی پارک خیلی بالاتر از درخت ها بر فراز آسیاب های بادی در حال
رقصیدن بودند و مثل دو تا چشم از بالا به من ………..